از مشهد پدر تا مشهد پسر!(12)ارسال توسط غلامعلی رجائی

 

پدیده سید اسماعیل!

 من دهها سال است جز بر تربت سجده نمی کنم  وجز تسبیح تربت ندارم. اخیرا برایم یک تسبیح کوچک ماند که ناقص هم شده بود. در کربلا بدنبال خرید چند تسبیح کوچک توجیبی برای خودم بودم و چند مهر کوچک . در بازار پشت تل زینبیه مغازه ها  که غالبا این چیزها را می فروشند، به تسبیحها نگاه می کردم که از دو ایرانی شنیدم که یکی به دیگری می گفت مغازه سید اسماعیل درچند ده قدم بالاترهم تربت خالص دارد وهم تعدادی مهربعد ازخرید به هرکس رایگان می دهد!

مهر رایگان؟ تعجب کردم .با توجه به اینکه سالهاست درکربلا تربت خالص وجود ندارد ،حساس شدم ببینم قضیه ازچه قرار است. به آنجا مراجعه کردم. حدود ساعت هفت صبح بود. دیدم عده ای ایرانی در آن بازار خلوت پشت درمغازه ای صف کشیده اند تا اولابد یک ساعت بعد بیاید و درب مغازه اش را باز کند!

 

تاسف خوردم که بعضی زایرین نمی دانند این اوقات برای آنها چقدرقیمت دارد و با پول و..قابل مقایسه نیست. با یکی از آنها سرصحبت راباز کردم. دیدم او هم از تربت خالص می گوید! به اوگفتم عزیز من ،از زمان آقای مرحوم آیت الله حکیم تا حالا بدلیل اینکه به ایشان گفته شده بود قبرامام درمعرض آسیب است، کاملا راه ورودی به قبر شریف بسته و اطراف آن هم  بتون آرمه شده وبیش از 50 سال است هیچ کس را به آن راهی نیست. این حرفها چیه که می زنید؟ به او گفتم اهالی قدیم کربلا اگر هم برایشان دراین همه سال تربت خالصی مانده باشد درحد چند نخود که ازقبل اندوخته اند بیشتر نیست که آن را برای مصارف ضروریشان با چنگ و دندان حفظ کرده اند.

عجب دور و زمانه ای شده است! چقدر بعضی ازما ایرانیها ساده ،دهن بین ،سطحی و احساسی و زودباور هستیم.دو باردیگر که ازآنجا  رد می شدم بازهم صف بود!جالب اینکه شاگرد وی با غرور خاصی درحالی که درمغازه را نیمه باز گذاشته بود- بدلیل اینکه برق رفته بود – با نشان دادن اول کوچه که به سرخیابان اشاره می کرد! به مشتریان که همه ایرانی بودند، می گفت: اگر برق بیاید یکساعت دیگر سید می آید ولی باید ازسرکوچه صف بگیرید واین صف که به درمغازه چسبیده اید، قبول نیست!

مغازه دارجنب سید اسماعیل را دیدم که کاملا ازصف ایرانیها که جلوی دکان او درست شده و برایش ایجاد مزاحمت نموده بود بهم ریخته وعصبانی بود. بیرون آمد و با عصبانیت چند زایر را با بی احترامی هل داد وازجلوی بساطش دور کرد!

دوست همراهم به نقل ازیکی از کسبه کربلا با تاسف وخنده می گفت: کاسب به او گفته روسریها و گاه پارچه هایی را که به زوار شما می فروشیم ازمشهد واصفهان  خود شما بطورعمده می خریم و دوباره به خودتان می فروشیم!.می گفت برای اینکه اطمینان مرا نسبت به گفته اش کاملا جلب کند فاکتورهای خریدش را هم به من نشان داد!

سالها قبل هم درمدینه کسی برایم تعریف کرد از زایریک کاروان شنیده که به اوگفته بود یک توپ پارچه خریدم وقتی لوله وسطش را درآوردم تا آن را برای جادادن درچمدانم جمع و جور کنم به مارکش نگاه کردم دیدم برآن نوشته است: ساخت اصفهان!

غالب ما ایرانیها در بقیه مسائل حتی متاسفانه سیاسی همین گونه زودباور،سطحی و احساسی هستیم .گروهی خلق الساعه بنام حزب آبادگران که کمترکسی ازسابقه آن اطلاعی داشت، یک شبه بلند می شود و کسی مثل رییس دولت سابق- که من هرگز مایل نیستم نام او را بشنوم و ببرم - را برای ریاست جمهوری معرفی می کند. برای او با خرج کردن ازنام شهید رجایی و مقدسات و امام زمان و..تبلیغ می کند و درنهایت با رای مردم وغیرمردم!  اداره کشور را به او می سپارند و بعد او هم با سلیقه خاص خود کشور را تا لب پرتگاه می برد . انتخابات که تمام می شود ومردم می مانند با هزاران مشکل و خرابکاریهای کسی که  بعضا! به او رای داده اند،حزب مربوطه ناگهان غیبش می زند! وازآن کسی خبری نمی شنود !

الآن آبادگران که آن آدم شیفته مشایی را به مردم معرفی کرد، کجاست تا تبعات کارش را به مردم خشمگین ازاین وضع اقتصادی که در8 سال مسولیت او، درآمد همه مردم ایران را به یک سوم کاهش داد وایرانیها را با کاهش ارزش پول ملی شان نزد همسایگانی مثل افغانستان وعراق و ترکیه و...تحقیر کرد و در عین حال دم از مدیریت جهانی می زد! پس بدهد؟

متاسفانه درمسائل مذهبی هم همین گونه ایم. چقدر آدمهای کلاّش،منحرف به اسم عارف وصوفی و ..که دغلبازاز آب درنیامدند.

هنوزمتاسفانه و صد متاسفانه در تهران خود ما که قلب فرهنگی و سیاسی کشور است بازار رمالها، کف بین ها، فال قهوه گیرها وطلسم نویسها و..رواج داردروستاهخا که دیگر جای خود دارد!

شنیده ام متاسفانه بعضی ازاین دغلبازهای حرفه ای و بعضا فاسد کارشان آنقدربالا گرفته است که به متقاضیان ساده لوح خود نوبت قبلی می دهند و پولهای کلان به جیب می زنند وگاه متاسفانه اخبار فسق و فجورشان با بعضی ازمراجعین طبقه نسوان در رسانه ها مو بربدن آدم سیخ می کند.

بگذرم که درد بسیار است.

کم کم داریم به کربلا می رسیم . از بعد از نماز صبح سه ساعتی راه رفته ام وخسته هستم .می نشینیم تا مختصراستراحتی کنیم. مرد جوانی که آن طرف خیابان بساط چای راه انداخته است تا ما را می بیند بساطش را رها می کند و دو چای برای ما می آورد!

چای را از دست او گرفتم و تشکر کردم.ازمشاهده شدت این مهربانی به زایر گریستم .تاکنون نظیر این صحنه را ندیده بودم. معمولا زائرمراجعه می کند و چای می گیرد اما این جوان بساطش را رها کرد وبرای من وعلی آقا چای آورد.

در مسیر و بعدها در خود شهرکربلا به چشم خود دیدم عراقیها اینقدربه زائرین میوه آبمیوه  کیک و..می دادند که حدی نداشت. روزآخردرحرم امام حسین قبل ازاذان صبح از یک زایر که می گفت کارگر شهرداری اصفهان است وبا تعجب از پذیرایی عراقیها حرف می زد ،شنیدم که می گفت اینقدرمیوه و کیک و آب میوه و..گرفته ام که میخواهم آنها را به عنوان تبرک به اصفهان ببرم! به او گفتم اینها سهم زوار است نه سوغات! چرا زیادی گرفتی که به ایران ببری!

این یکی از مشکلات رفتاری ما ایرانیها دراین سفراست. دراین سالهای پیاده روی ام به سوی این دو برادر، ندیده ام زوارعراقی میوه وغذایی اضافی بگیرند ولی بعضی ازما زیاده خواهیم.

دراتراقگاهها هم هرعراقی ازمتولی حسینیه یا چادر،یک پتومی گیرد و می رود ومی خواید ولی به چشم خود دیدم بعضی ایرانیها علاوه بر پتوی روانداز، یک پتو زیر سر و یک پتو زیرشان انداخته بودند! یعنی سه برابر یک زائردیگر.

عراقیها به احترام زایر امام حسین دست رد به سینه ی هیچ زایری نمی زنند هر چه او بخواهد به او می دهند ولی ...

نیمه شب آخرکه پس از ساعتها راه رفتن خسته و بدنبال جایی برای خوابیدن می گشتیم، دریک حسینیه کوچک که هوای گرم داخلش مرا جذب کرد بدنبال جا بودم .شاهد بودم متولی حسینیه بالای سربعضی زایرین عراقی و غیرعراقی می گشت تا پتوهای اضافی را از زیر سریا روی آنها بردارد تا به امثال ما که حتی یک پتو نداشتیم، بدهد.

هنوز بیداربودم که دیدم حدود 10 پتوی اضافه راجمع کرد! .این رفتاربعضی از زوارما با عراقیها بسیارنگران کننده است و متاسفانه می شود حدس زد که حتما نظرعراقیها را درسالهای آینده در باره بعضی از زوارما عوض خواهد کرد.

چرا بعضی ازما اینقدر خودبین و تمامیت خواه هستیم و جز به راحتی خودمان هیچ کس را نمی بینیم ؟این صفات و خصلتها چگونه درما تاریخی شده است و متاسفانه نسل به نسل منتقل هم می شود ،خدا می داند.

درکربلا گاه درخیابانها که می روی می بینی تلویزیونهایی بیرون از پیاده رو و در مسیر رفت وآمد زوار گذاشته اند و سخنرانی ونوحه و روضه پخش می کنند. گاهی هم صحنه های تاسف آور قمه زنی پخش می کنند که طاقت نگاه به آنها را ندارم و زود صورتم را بر می گردانم .

خدا می داند این فیلمها درغرب و اروپا چقدر بودجه و تبلیغات صحیح مبلغین و تلاشگران مخلص تبلیغ معارف بلند شیعه را درعرصه بین الملل که بامحدودیتها و مشقات زیاد انجام و به ثمر می رسد، به باد فنا می دهد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.